گریه می کنم
اشکهایم روی گونه هایم می لغزد
دستانت زمانی اشک هایم را بر روی گونه هایم پاک می کرد
زمانی همیشه دستانت دور گردنم بود
با من بودی
سرت بر روی شانه هایم بود
زمزمه هایت همیشه در گوشم هست
به یاد جملاتت می افتم
همیشه تو را در کنارم حس می کنم
اما دیگر
تمام شد
وقتیکه در زمین و آسمان
تو آغاز می شوی
یکی بود
یکی نبود
غیر تو این جا کسی نیست
...
گوش هایم را بریده ام
اما هنوز
در گوشم صدای توست
به گردنم دست زدم
این جا
جای دستهای توست
بر روی شانه هایم سنگینی تو را حس می کنم
دست نمی دهم به این بازی
بازی عشق هم پایانی دارد
پایان عشق
جدایی
رهایی
وقتی تو نیستی
من با خودم هم حرفی ندارم
آن جا که از دست دادن
تو را شرم نمی شود از با من بودنش
من دستم را به کسی دیگر نمی دهم
چرا که من تو را
دوست دارم
برای تو هر کاری کردم
از همه چیز و همه کس گذشتم
برای اینکه
عاشقتم
عاشقانه دوستت دارم
............................................
شبی پرسیدمش بابی قراری که غیرازمن کسی رادوست داری
دوچشمش ازخجالت افتاد پایین میان اشکهایش گفت اری
وقتی برای اولین بار
جای پل احساس دیدمت
وقتی نم نم راه رفتنت رو زمین خاکی قلبم رو
احساس کردم
وقتی چشمات عاشقانه نگاهم کردن
وقتی باد محبتت وزیدن گرفت
وقتی گل عشقت روییدن گرفت
وقتی عاشقم شدی....منم عاشقت شدم.......
و به سوی تقدیر عاشقانه وجود تو دویدم
هیچ وقت باورت می شد که یه نفر اینقدر دوست
داشته باشه؟
تو عشق منی......در شیار قلبم به دنبال کدامین
عشق می گردی
عشق من همان است که تو هر روز در آینه می
بینی
...باورت می شه با اومدنت قلبم تازه شد و دوباره
پوست انداخت؟
قلبم تیکه تیکه بودو تو اونو از نو ساختی.چقدر تو
خوبی
آخ !مگه می شه به طعم لطیف این عشق صادقانه
شک کرد؟
مگه می شه قلب پر حرارت تو رو ندید؟
مگه می شه گرمای دستات رو حس نکرد؟
مگه می شه چشمات و دیدو گفت این عشق
بهترین عشق توی دنیا نیست؟
باورت دارم چون عاشقتم....بخدا عاشقتم
بعضیها میگن عشق یه رودخانهاس،
که صدای لطیف "نی" رو در خودش غرق میکنه
بعضیها میگن عشق یه "تیغه"،
که باعث میشه از وجودت خون جاری بشه
بعضیها میگن عشق یه احساس اشتیاق و گرسنگیه
یک احساس نیاز بیانتها و پر از رنج
من میگم عشق مثل یه گل میمونه
و تو تنها، بذر این گل هستی
عشق قلبی هست که از شکسته شدن میترسه،
هیچوقت رقصیدن رو یاد نمیگیره
اون یه رویایی هست که از بیدار شدن میترسه،
هیچ وقت ریسک نمیکنه
عشق تنها چیزیه که قابل لمس کردن نیست
چیزی هست که به نظر نمیرسه به این راحتیها تسلیم بشه
روحی که از مردن میترسه،
هیچ وقت زندگی کردن رو یاد نمیگیره
شب خیلی غریب و بیکس بوده
جاده خیلی دراز بوده
و تو خیال میکنی که
عشق تنها ماله خوششانسها و نیرومندهاست
زمستون رو به یاد بیار
که دور از برف شدید، بذر خوابیده بود
و با عشق آفتاب در بهار، یک رز شد
۱.دوستت دارم، نه بهخاطر شخصیت تو، بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا میکنم
3.اگر کسی تو را آنطور که میخواهی دوست ندارد، به این معنا نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد
4.دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد، ولی قلب تو را لمس کند
5.بدترین شکل دلتنگی برای هر کس آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید